این پست را برای معلمان و آموزشکاران توانمندی نوشتهام که دوست دارند از معلمی لذت ببرند و از طریق اجرای ایدههای آموزشی درآمدی معادل و حتی بیشتر از شغلشان کسب کنند و غم نان آنان را از دیدن زیباییها و لذتهای معلمی غافل نکند.
واقعیت این است که میزان درآمد معلمان چیزی نیست که بتواند آنان را با فراغ بال به مرحلهی عشق و هنر معلمی برساند؛ حداقل برای بسیاری همین است.
پس اجازه بدهید بر روی بخش شغلی و حرفهای معلم (بخش زمینی یک معلم) تمرکز کنیم و با همین رویکرد پیش برویم.
چطور در دنیای آموزش و یادگیری بمانیم و درآمدی خوب هم از طریق آن کسب کنیم؟
پاسخهای کلیشهای و از پیش تعریف شدهی زیادی برای این پرسش هست.
اگر هم دنبال پاسخ های جدیتری بگردید کافی است در اینترنت جستجو کنید: “کسب درآمد از طریق…”
در این پست از پاسخهای کلیشهای خبری نیست؛ به صورت اختصاصی و با توجه به فضای فعلی و بومی آموزش و پرورش و محیط کنونی کسب و کار آماده شده است.
یک شوک
همین اول با یک شوک شروع میکنیم. اگر از آن دسته از معلمان و آموزشکارانی هستید که یک ایدهی عالی و ناب دارید که هنوز به فکر هیچ کسی نرسیده است و خیلی هم ترس دارید که کسی بفهمد ایدهتان چیست؛ بیشترین انرژیتان هم برای پنهان کردنش تحلیل رفته است؛ بگذارید، آب پاکی بر روی دستتان بریزم. آن هم اینکه ایدهی شما به احتمال ۹۹ درصد ارزش تولید و سرمایهگذاری ندارد!
چرا؟
تعجب میکنید؟ حق هم دارید
اوایل من هم همین حالت شما را داشتم بعداً که چند ایدهی ناب را اجرایی کردم و هیچ نتیجهای نگرفتم و در این زمینه کتابها خواندم و سواد خودم را ارتقا دادم؛ دلایلش را فهمیدم.
ببین؛ ایدهای که تابه حال به ذهن یکی از این چند میلیارد نفر آدم نرسیده است یا به فکر ۸۰ میلیون ایرانی نرسیده، یعنی قابلیت موفقیت خیلی کمی دارد و یا بهتر بگویم ارزش پیگیری ندارد.
پس لطفاً دنیال یک ایدهی خیلی خاص و تازه نباش؛ در عوض دنبال چیزی باش که دوستش داری یا به قولی عاشقش هستی.
ببینید؛ نمیگویم که ایدههای ناب و تازه وجود ندارند یا همه بیفایده هستند؛ اما درصد خیلی کمی از آنها (حدود یک درصد) شانس موفقیت را دراند که آن هم متعلق به کارآفرینان افسانهای هستند. تو برای شروع کار و کسب درآمد از طریق اجرای ایدههای آموزشی فعلاً و در وهلهی اول نمیتوانی بر روی کسب درآمد از آنها حساب باز کنی.
ایده همه جا ریخته است.
دلیل دیگر اینکه حتی اگر ایدهی خیلی خاصی داشتی؛ به معنی موفقیت و کسب درآمد نیست. به قولی ایده همه جا ریخته است و حتی میشود گفت کمتر معلمی هست هنگام تدریس، سر کلاس و هنگام آزمون گرفتن، چند ایدهی تازه در مورد روش تدریس، ابزار و رسانههای آموزشی به ذهنش نرسد. پس داشتن ایده به تنهایی کارساز نیست. چیزی که مهم است اجرایی کردن ایدهها است و نتیجه گرفتن از آنهاست. که برای محصولات آموزشی یعنی اینکه مخاطبان شما حاضر باشند در ازای داشتن خدمات یا محصول شما پولی از دست بدهند.( قبول دارید که از دست دادن پول سخت است.)
خوب حالا فرض کنیم؛ یک ایدهی خوب داری و با توجه به مشاهدات و تجربیات و تحقیقاتی که داشتی؛ به این جمعبندی رسیدی که خیلی عالی است. حالا نوبت اجرایی کردن ایده است. در این مرحله دقت داشته باشید؛ ایدهها را به صورت آزمایشی و در موقعیتهای قابل کنترل و کوچکتر اجرایی کنید.
فرض کنید در ذهنتان هست و میخواهید کتاب کار خاصی برای دانش آموزان پایه اول ابتدایی ایران بنویسید؛ خیلی هم عالی!
مسیر اشتباه: مدتی خودتان را زندانی میکنید محتوای لازم را تولید میکنید و به دست یک ناشر میسپارید. ناشر هم پول تمام کتاب را تا ریال آخر از شما میگیرد. و بعد از چاپ، شما را با ۱۰۰۰ جلد کتاب و احتمالاً بدهی تنها خواهد گذاشت.
مسیر درست: لازم نیست به تیراژ بالا و یک مرتبه کتابی چاپ کنید که روی دستتان باد کند. با چاپ جزوات کوچک شروع کنید از مدسه و منطقهی آموزشی شروع کنید؛ اگر نتیجه مطلوب را گرفتید چه خوب؛ اگر نه از بازخوردها استفاده کنید. کارتان را ویرایش کنید و بعد دوباره و چندباره بروید سراغ اجرا. خلاصه اینکه اجرا کردن یک ایده در سطح کوچک، خیلی کم دردسرتر و کم هزینهتر خواهد بود و اشکالات آن را میتوانی بگیری و بهتر و کاملتر دوباره تولیدش کنی. تا در نهایت در سطح وسیع و تیراژ بالا کتابت را چاپ کنی.
شما به ایدهای که میخواهد زمینتان بزند؛ هیچ تعهدی ندارید.
هنگام اجرا عیبها و نقصهای یک ایده مشخص میشود؛ مدام بخشهایی حذف و قسمتهایی به آن اضافه خواهد شد و در نهایت پختگی لازم را به دست میآورد. از این نترسید که چرا ایده را تغییر دادید. رُک بگویم شما هیچ تعهدی به ایدهای ندارید که بخواهد زمینتان بزند و شما را شکست بدهد. شما با ایدهای دوست خواهید ماند که به ماندنتان و موفقیت شما کمک کند.
اینه! این آخرشه؛ وای چه عالی!
بگذارید باز برگردم به بحث جالب بودن و عجیب و غریب بودن ایده که خیلی ها از این طریق شکست میخورند و دیگر هم به فکر دوباره بلند شدن نیستند. جالب بودن ایده، ناب بودن ایده یا هر مورد دیگری که شما را شگفتزده کرده است و خواب از چشمانتان ربوده است و پیش خودتان هیجانزده خواهید گفت: “اینه! این آخرشه؛ وای چه عالی!” (همان چیزی که شما را کور میکند و نمیتوانید نقصهای ایدههایتان را ببینید. درگیری همیشگی و قدیمی بین منطق و احساس)
ولی بگذارید راحت بگویم اصلاً برای مردمان آن بیرون، چنین چیزی نه مهم هست و نه هیجانانگیز . و حتی ممکن است به چشم هم نیاید. تنها چیزی که برای مخاطبان هدف و مردم مهم هست برآورده شدن نیاز یا رفع شدن مشکلشان است. حال این شما هستید که بایستی خودتان را تطابق بدهید و امکان این شانس را فراهم کنید تا رفع این مشکل توسط محصول و خدمات شما باشد.
پس لطفاً نگویید ایدهام عالی بود؛ حیف کسی قدر مرا ندانست یا نمیداند. فکر نکنم بازاری برای قدردانی از تولید کنندگان ایجاد شده باشد. هر چه هست میزان ارزشی است که شما میتوانید برای مخاطبان و خریداران داشته باشید؛ آن هم از طریق رفع نیازها و رفع مشکلاتشان هست و بس.
این نکتهی خیلی مهم را خیلیها رعایت نمیکنند. اگر همین یک مورد را رعایت کنی؛ احتمال موفقیت و فروش خدمات و محصولاتت خیلی خیلی زیاد خواهد بود.
پس بهتر است واقعیت را قبول داشته باشیم و دنبال اجرایی کردن ایدهای باشیم که قبلا مردم مسالهاش را یا نیازش را پذیرفتهاند و شما هم انرژیتان را بر جایی متمرکز کنید که مشتریان شما در آن ارزشی میبینند.
دوست دارم سوالات و نظرات خوب خودتان را زیر این پست بنویسید. تجربیات خوب و بدی که در این زمینه داشتید را به اشتراک بگذارید. شاید از طریق آن بتوانید به یک نفر هم که شده کمک کنید.
…به زودی بخش دوم این نوشتار تقدیم شما خواهد شد.