چرا آموزش اولویت ما نیست؟ [یک واقعیت تلخ]
قبل از نوشتن این پست در ذهنم این عبارت بود که بنویسم: “آموزش اولویت ما نیست.” حالا که فکر کردم دیدم اگر اغراق نباشد همهی ما میدانیم که آموزش و یادگیری ( در این لحظه یعنی بهار 1396 و در این مکان یعنی کشور ایران) اولویت ما نیست. و این بهانهای شد که بیشتر بخواهم فکر کنم و از شما هم بخواهم فکر کنید تا اندیشههایمان را روی هم بگذاریم و به دنبال پاسخ برای این سوال باشیم که: “چرا آموزش و یادگیری اولویت امروز ما نیست؟”
پاسخهای ما الزاماً جملات خبری نخواهند بود. شاید فراوانی جملات عاطفی و یا پرسشی بیشتر از همهی پاسخها باشد. مهم این است که با اشتراک گذاری افکار و یا با تخلیهی احساساتمان بهتر بتوانیم سرپا بایستیم و جرات پرداختن به یک این پرسش اساسی را داشته باشیم.
یعنی احساس میکنم جرات بازگشت و چندباره خوانی این پرسش بیپشتوانهی ساعتها تفکر نه تنها شهامت نیست؛ بلکه بزدلی است و همین امر مرا از بازنشر افکارم میترساند.
چرا آموزش اولویت ما نیست؟
آیا بحرانی در پیش است یا طوفانی از سر گذراندهایم و یا اینکه تمام روزهای آبی و ابری ما هم همینطور بوده است. در این لحظه فکر میکنم این وضعیت بحرانی نیست یعنی از گذشته و در شرایط کنونی ما تمامی شرایط کافی و لازم برای اینکه آموزش اولویت ما نبوده باشد و نباشد فراهم بوده و هست. پس دوست دارم چشمهایتان را ببندید و یا اگر مثل من ترسو هستید به جایی ترجیحاً دور خیره شوید و آرام تکرار کنید با شرایطی که ساختهایم کاملاً طبیعی است که اگر آموزش اولویت ما نبوده است و نباشد. و در صورت طیِ طریق در این مسیر طبیعیِ هموار بدین منوال، باز اولویت ما نخواهد بود.
فکر کنم کمی تغییر مسیر بدهیم بهتر است و در حسرت و افسوس این بند و عبارت نمانیم کما اینکه به راحتی میتوان روی کاغذ “نیست” را لاک گرفت و به “است” تبدیلش کرد.
پا روی زمین بگذاریم که من باز همانند پرسش فوق از آن میترسم ولی ناگزیرم؛ چرا که سالهاست دغدغهی آموزش و یادگیری دارم؛ هر چند پای در خار رود؛ گریزی نیست.
و دوباره به آغاز برمیگردم و به تفکر و لاجرم به سکوت…
“چرا آموزش اولویت ما نیست؟”
من فکر میکنم که اگر با ظرافت بیشتری به عبارت “آموزش و پرورش” دقت کنیم، متوجه اجباری بودن آموزش میشیم. به عقیده ی من باید ابتدا پروش مطرح بشه و بعد، در پی اون به آموزش برسیم. فردی که تربیت شده تا مدام در حال یادگیری باشه و از کنار وقایع راحت نگذره، پرورش یافته برای آموزش. من میگم که چرا باید آموزش اجباری باشه؟ شاید به دلیل همین همه گیر بودن و یکسان بودن آموزش ها در همه ی مناطق، باعث شده که موج عظیمی از بی انگیزگی و خستگی از تحصیل به سراغ بچه ها بیاد.
فقط کافیه با چند دانش آموز متوسطه اول یا دوم صحبت کنیم… میشه از واکنش های عاطفی و همچنین تحصیلیبچه ها متوجه شد که بعد از ابتدایی اونها علاقه ی چندانی به ادامه ی تحصیل در اون رشته های محدود رو ندارن.
بچه هادوست دارن از همه چیز سر در بیارن و در هر مقطع زمانی، مطلبی که یا میگیرن متفاوت و در راستای دغدغه ی فکریِ اون دوره از زندگیشون باشه.
من قبول دارم که یک سری آموزش ها باید همگانی باشه تا سطح سواد و فرهنگ رشد کنه. که خوشبختانه الان هر فرد عاقلی به تحصیل روی می آره. اما معتقدم که مثل گذشته ها که بوعلی سینا ها و غیاث الدین ها رشد میکردن، بستر فراهم باشه برای یاد گیری، نه اجبار!
وقتی home schooling هایی که داره در سطح جهان صورت میگیره رو میبینم، علاقه و شوق به یادگیری رو در چشم بچه ها میبینم و فکر کنم به جای “آموزش” باید روی “یادگیری” تاکید کنیم. چرا که آموزش از طریق فرد دومی به ما صورت میگیره اما یادگیری با علاقهی خود فرد و توسط خود اون صورت میگره.
گمان میکنم عبارت “پرورش و یادگیری” کامل تر و با هدف والا تری باشه و از این به بعد باید از این عبارت استفاده کنیم. 🙂
من زهرا اسلامی دانشجو معلم رشته علوم تربیتی هستم.
از وبلاگتون خیلی لذت بردم و جریان تفکر رو در ذهن شما حس کردم. خوشحالم که سرزمینمون معلمانی اهل فکر داره 🙂
دوست دارم نظر شما رو راجع به این کامنت بدونم.
خانم اسلامی
نوشتار شما آنقدر زیبا و تامل برانگیز بود که آن را چند باره خواندم.
قبل از پاسخگویی بابت به اشتراککذاری نظرتان، اینجا و در اینباره متشکرم.
دوست دارم سر فرصت بیشتر در این باره بنویسم. به زودی حاصل تراوشات ذهنی ام را خواهم نگاشت.
قبل از هر چیز بابت دقت کلامی و گزینش کلمات از شما متشکرم.
و با دیدگاه شما و محتوای ارسالی موافقم و از آن استفاده نمودم. من هم خوشحالم و امیدوارم که تامل و تفکر که از ضرورتهای نقش معلمی است؛ به عادتی مألوف تبدیل گردد.
پیش زمینهی ذهنی که باعث پرسیدن اینکه “چرا آموزش اولویت ما نیست؟” به موضوع: “آینده پژوهی ایران در سال 1396” برمیگردد که در آن 100 اولویت کشور برای سال 1396 فهرست گردیده است و “آموزش و پرورش” یا ” تعلیم و تربیت” و یا به قول شما “پرورش و یادگیری” جزو صدر نشینان این فهرست نیست.
در این صد اولویت؛ اولویتهای:
۴۲. کالاییشدن علم و بهمحاق رفتن عدالت آموزشی
۴۶. تعدد نهادهای سیاستگذار و مجری در حوزه علم، دانش و آموزش
۶۰. مسائل معلمان
۷۰. مسائل دانشآموزان
به آموزش و پرورش پرداخته است.
اینکه شکایت کنیم که چرا جزو 10 اولویت نخست نیست؟ فکر کنم پرسش چندان مناسبی نباشد.
چون همه میدانیم که “آموزش و پرورش” یا ” آموزش و یادگیری” جزو اولویتهای اولیهی “ما” ( ما: یعنی همهی ما به عنوان یک جامعه و تک تک ما به عنوان عضوی از جامعه وقتی به خلوت خویش پناه میبریم و اگر فهرستی بلند بالا از اولویتهای شخصی و خانوادگی و گروهی و … بنویسیم؛ باز “آموزش و یادگیری” یا ” تعلیم و تربیت” یا جزو فهرستمان نخواهد بود یا انتهای فهرست خواهد بود.) نیست. حتی حدس میزنم با ارفاق چند پله ای در این فهرست آن را بالا کشیدهاند. ( حداقل حفظ وجههای شده باشد.)
در واقع انتشار این فهرست بهانهای شد برای تازه شدن داغ این پرسش؟
البته باز پرسش اصلی به جای خود باقی است و صرفاً کلمهی ” آموزش” مجبور شده است بار معنایی سایر واژهها را بر عهده بگیرد. که هر چند ناقص است و بهتر است و میتوان به جای آن “آموزش و یادگیری” ” تربیت”، ” پرورش و یادگیری”، ” آموزش ـ پرورش” ” آموزش و پرورش”، ” تعلیم و تربیت” و یا حتی عبارت و واژهی بهتری نیز به کار برد.
همهی ما وقتهایی برای فرار از بیکاری، خیلی فکر کردهایم و رؤیای شیرین کشوری که همهی افراد یاد میگیرند و همهی نیازها و حتی پیشنیازها قبل از رویدادهای خوشایند و ناخوشایند آموخته میشوند و آموزش داده میشوند؛ و یادگرفته میشوند و در نهایت یادگیرنده میشویم را داشتهایم و داریم.
فعلاً بیشترین فشار این پرسش به این برمیگردد که بتوانیم پرسشهای ریزتری بپرسیم با مصادیق و جزئی. فکر کنم اینطوری بشود به سراغ “غول بزرگ”، که همان پرسش اصلی است؛ برویم.
چه خوب میشد اگر وقتی فکر میکنیم همهی رفتار و نگرشهای هر فردی و حاصلجمع همهی افراد که میشود “ما” (منهای بخشی از سهم وراثت) متاثر و برگرفته از آموزشها و در نتیجه ” یادگیری” ماست. پس به احترام یادگیری مدتی فکر میکردیم تا راهی برای انتشار و نفوذ آن بیابیم.
اینکه برای هر عمل و عکسالعمل، برای هر موفقیت و شکست، برای هر بحران و رشدی که در جامعه و در جهان شاهدش هستیم؛ به سادگی می توانیم سهم قابل توجه و غیر قابل انکاری “تربیت ” ( فکر کنم اینجا معنا رسان خوبی است؛ با تمام شاخهها و برگ ها و ریز واژههای مستور در آن) ” آموزش و یادگیری” ( با بار معنایی مثبت و منفی) بیابیم؛ میتواند همه ی ما را به ” یادگیرندگی” و ” یادگیرنده بودن” و ” یادگیرنده بار آوردن” راغبتر و امیدوارتر سازد.
فکر کنم وارد شدن در این زمینه و حرف زدن در این باره خیلی سخت است و فکر کردن میخواهد و این چیزی است که همواره مرا از خودم میترساند. چون فکر کردن بلد نیستم.
یک سوال اساسی تر: در زندگی های عادی هم اولویت هامون مبهم شده. مثلا میریم دکتر دارو میگیریم ولی مصرف نمی کنیم. توصیه های غذایی اش را مد نظر قرار نمیدیم.
یا میریم میوه می گیریم و چند روز بعد چند دانه در یخچال پژمرده می شود و می ااندازیم بیرون.
میریم کلاس زبان ولی نیمه هایش ول می کنیم.
کاری را شروع و خیلی وقتها به پایان نمی رسونیم.
اینها فقط چند مثاله .
اولویت زندگی ما به راستی چیست؟
موافقم. اگر اولویت ها مشخص بشه، و واقع نگر باشیم، شاید حتی برامون روشن بشه که بچه های ما حق دارن که در بستر های ذهنشون، بعد از ابتدایی دیگه به چهارچوب خسته کننده ی آموزش فکر نکنن.
شاید اگر آموزش جذاب تر و واقعی تر و هماهنگ با دغدغه های روزانه ی بچه ها باشه، خودشون اونقدر طالب بشن که ناخوداگاه آموزش در اولویت قرار بگیره.
البته این هم نباید فراموش بشه که آموزش فقط در مدرسه نیست و لحظه لحظه ی زندگی، یادگیریه. فقط باید موج سواری بلد باشیم!